سفر هشتم (2)
مصطفی قلیزاده علیار
در نارداران
دوست ادیب و دانشمندم جناب حاج مصطفی علی یف مایل اوغلو (فرزند شاعر معروف مرحوم حاج مایل) امروزه ازذخایر علمی و ادبی جمهوری آذربایجان و به حق فرزندی خلف برای پدرش است، ایشان علاوه بر زبان و ادبیات آذربایجان، با زبانهای فارسی و روسی و عربی نیز به خوبی آشنایی دارد، در شعبه نسخ خطی آکادمی علوم ملی آذربایجان در باکو به کار تحقیق بر روی آثار و کتب خطی ترکی با الفبای عربی و فارسی (شعر و ادب) مشغول است و تاکنون چندین کتاب ازآثار بزرگان را منتشر کرده است از جمله: دیوان هاشم بیگ ثاقب، دیوان حسین نادم نخجوانی و دیوان پدرش حاج مایل را.
فردای روز ورودمان به باکو – یعنی روز 29 خرداد - دیدیم. همراه او عازم قصبه نارداران شدیم. حاج مصطفی گفت خواهر دوست شاعرمان حاج علمدار ماهر وفات کرده و الان در نارداران مجلس یادبود آن مرحومه با حضور خود حاج علمدار ماهر برپاست، بنابر این یکراست به مجلس ترحیم رفتیم و فاتحهای خواندیم و تسلیت گفتیم. حاج علمدار از دیدن ما در مجلس فاتحه خوانی خواهرش خوشحال شد و آمد در کنار ما نشست. حاجی خیلی لاغر شده بود! از حاج مصطفی علتش را پرسیدم، معلوم شد یک عمل جراحی سنگین بر روی معدهاش انجام دادهاند و این لاغری نتیجه آن است.
بعد از آن، بارگاه امامزاده رحیمه خاتون – معروف به خواهر امام رضا (ع) – را زیارت کردیم که زیارتگاهی بسیار باشکوه است و قبرستان عمومی نارداران نیز در اطراف آن قرار دارد. قبر شاعر مرحوم حاج مایل و نیز قبر برادرش شادروان حاج علی اکرام – رهبر جنبش اسلامی و مؤسس حزب اسلامی آذربایجان – را هم در همان قبرستان زیارت کردیم. این چندمین بار بود که به همراه حاج مصطفی این قبرستان و امامزاده را زیارت می کردم. ولی دوستانم اکبر حمیدی علیار و مجتبی قربانی اولین بار بود که به زیارت این مکان مقدسه می آمدند و البته برایشان جالب بود.
همچنین تربت دوست شهیدم، نویسنده و روزنامه نگار جوان مرحوم «کربلایی انتقام» را هم زیارت کردیم که در انفجارات تروریستی سال 2010 به همراه چند زائر دیگر در کربلا به شهادت رسید و تنها فرزند ذکور خانواده بود و آرزوهایی مقدس و آرمانی داشت و بیشتر در نشریه «اسلام حقیقتلری» قلم می زد و... یادش بخیر.
در خروجی قبرستان دوستم «حاج وقار محمداف» را دیدم. او نخجوانی الاصل است و بسیار باصفا. 17 سال پیش که من جوانتر بودم و در نخجوان به تدریس فارسی و معارف دینی و فعالیتهای فرهنگی و ادبی (اداره انجمن ادبی اهل بیت، بعد از تأسیس آن در سال 1375/ 1996) مشغول بودم، وقار خیلی جوانتر بود و در کلاسهای من شرکت میکرد؛ بعدها از دانشگاه بینالمللی قزوین پذیرفته شد و به همراه تعدادی دانشجوی جوان دیگر به ایران آمد و بعدها سر از حوزه قم درآورد و ... امروز هم تصادفاً اینجا دیدمش! می گفت از روحانیون این منطقه است. البته عرقچین سفیدآخوندی مرسوم در بین روحانیون این دیار هم برسرش بود. همچنین در خروجی قبرستان حاج حسین فرزند مرحوم حاج علی اکرام را دیدیم.
در خانه حاج مایل شاعر مشهور آذربایجان
بعد به خانه پدری حاج مصطفی رفتیم یعنی منزل مرحوم حاج مایل در نارداران که روزگاری محل رفت و آمد شعرا و اهل ادب و محل برگزاری انجمن ادبی « مجمع الشعراء باکو» به مدیریت حاج مایل بوده است. مرحوم استاد «محمد عابد» شاعر معروف تبریزی نیز چند روزی در این خانه به همراه تعدادی از شاگردانش در اوایل فروپاشی شوروی، مهمان حاج مایل بودهاند و مرحوم استاد خودش در تبریز از آن ایام بارها خاطراتی برای من نقل کرده بود و بارها و بارها یادی حسرت آلود از حاج مایل و ذکر خیری از وی ... که حاکی از تأثیرگذاری شخصیت و منش نیک حاج مایل بر روحیه و رفتار عابد بود.
من مرحوم حاج مایل را ندیدهام اما در اصل دو نفر، احترام و ارادت این حقیر را نسبت به مرحوم حاج مایل برانگیختند، اول مرحوم استاد عابد بود، دوم مرحوم حاج علی اکرام در ایام گفتگوی مفصل ام با او در جریان تدوین خاطراتش در قم، سال 1384 که برخی از خاطراتش را در باره حاج مایل در کتاب «خاطرات حاج علی اکرام» (تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385) آورده ام.
باری، کتابخانه حاج مایل را درطبقه دوم خانهاش همانگونه که بوده، نگه داشتهاند با همان حال و هوای 20 – 30 سال پیش، که گنجینهای است گرانقدر با دهها جلد کتاب خطی به ویژه قرآنهای خطی به شیوه های گوناگون خوشنویسی ثلث و نسخ و ... در قطع های متفاوت. دواوین شعرای ترکزبان، فارسیزبان، لغت نامه ها، تواریخ، کتابهای چاپی قدیمی و .... یک جلد کتاب احکام فقهی خطی در قطع بسیار بزرگ (ظاهراً 50 در 80 سانتی متر) به زبان فارسی هم بود. برای همه ما جالب بود. همچنین دیوان خطی ترکی حکیم ملا محمد فضولی بغدادی که می گویند این نسخه بیش از چهار قرن عمر دارد. حاج مصطفی از ارائه برخی توضیحات لازم در باره این گنجینه کتاب و زحماتی که پدرش در جمعآوری کتب و نگهداری آنها کشیده، دریغ نمیکرد.
خانه و کتابخانه حاج مایل روزگاری به نوعی مرکز تبلیغات دینی و ترویج ادبیات شیعی بوده است. من در سفرهای پیشین نیز این خانه و کتابخانه را دیده بودم. شاگردان و ارادتمندان حاج مایل امروز هم در عرصه غزل و شعر عروضی آذربایجان فعالند. یکی جناب حاج علمدار، دیگری عارف بزونالی، آخوند حاج سلطان علیزاده و .... برخی دیگر هم رفته اند مثل مرحوم بابا پنهان شاعر معروف طنزپرداز و ...
نماز ظهر و عصر را در کتابخانه حاج مایل خواندیم و ناهار را هم مهمانِ خانه او شدیم به میزبانی حاج مصطفی و برادرش احمد. بعد از ظهر حاج مصطفی ما را برداشت و به بخش «شُوَلان» در نزدیکی باکو برد و مقبره سید علی (اَتآقا) را زیارت کردیم که کاملاً به سبک بارگاههای امامزادگان ایرانی بود. سید علی آتآقا در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 می زیسته و بدنش نرمی استخوان داشته است. عموم اهالی آذربایجان به این سید ارادت دارند، کرامتها برایش قایلند، به زیارتش می آیند و نذرها می دهند. حتی خانه مسکونی اش در باکوی قدیمی زیارتگاه و محل قربانی است.
دیدار با زلیم خان یعقوب
عصر همان روز به همراه نصرت علی یف (از فامیلهای اکبر حمیدی و عجیب علاقمند به ادبیات) و پسرش ائلشن طبق قرار قبلی – با هماهنگی اکبر حمیدی- به دیدار شاعر مشهور جناب زلیمخان یعقوب رفتیم در محله رازین باکو. دیدار در خانه مجلل و بزرگ و زیبای شاعر و در محل کتابخانه اش انجام گرفت. او گرچه مریض الاحوال بود، در حیاط خانه اش با خوشرویی به استقبال ما آمد. شاعر 64 ساله این روزها به علت بیماریاش کمتر دیده می شود، هر دو کلیه اش را برداشته اند و میگفت ماه آینده (جولای) برای چندمین بار تحت عمل جراحی قرار خواهد گرفت.
زلیم خان یعقوب را همه اهل ادب می شناسند، شعر هجایی به ویژه به سبک شعر عاشیقهای آذربایجان را در 30 سال گذشته متحول کرد. خودش هم ساز عاشیقی را با استادی می نوازد. اشعارش در موضوعات وطن، طرز حیات، اخلاق، اجتماعیات و تاریخ است. شعر زیبایی را هم در موضوع کربلا و امام حسین (ع) سروده که چند سال پیش من در ارومیه به الفبای اصیل برگرداندم و در نشریه دعوت چاپ کردم.
زلیمخان یعقوب کتابهای متعددی از اشعارش را منتشر کرده و تمام اشعار خودش و اشعار مهم و زیبای همه شاعران آذربایجان– از قدیم و جدید- را از حفظ می خواند! برای همین به او «شاعر سینه دفتر» میگویند. زبانی ساده و اشعاری بسیار پر احساس دارد و شعرهای زیادی از او را عاشیقهای آذربایجان در ایران و آذربایجان و ترکیه و گرجستان و داغستان با ساز و آواز میخوانند. از این نظر او واقعاً یک شاعر مردمی است. یکی دو بیت از منظومه جدیدش با عنوان «شوشا شکسته سی» برای ما خواند که در باب اراضی اشغالی آذربایجان توسط ارمنستان سروده. یادی از استاد شهریار هم کرد و اظهار ارادت؛ در باب آشنایی شهریار با موسیقی هم جملاتی گفت.
زلیمخان چند دوره نماینده مجلس ملی آذربایجان بوده و در 50 سالگی اش جشن بزرگداشتی از سوی دولت و با حضور سه ساعته شخص رئیس جمهور حیدر علی یف برپا گردید که من در آن سالها – ظاهراً سال 1998 – در نخجوان بودم و برنامه اش را از پخش مستقیم تلویزیون باکو تماشا میکردم.
این شاعر شناخته شده، کتاب منظوم «پیغمبر»ش را در موضوعات مربوط به زندگی و سیره و گفتار پیامبر اکرم (ص) سروده و خیلی زیبا در قطع وزیری چاپ کرده (2009) که به هر کدام از ما یک نسخه امضا کرد. کتاب ارزشمندی است و نشان می دهد که شاعر مطالعه ای گسترده در تاریخ حیات پیغمبر و نیز قرآن داشته که توانسته این اثر را بسراید.
زلیمخان می گفت: «شاعر باید مردمی باشد و تربیت مردمی داشته باشد. شاعر نباید ادعا کند که من شاعرم، بلکه رفتار و کلام و اندیشه و دفتر و قلم او هستند که نشان می دهند او شاعر است.»
ادامه دارد
منبع: دوهفته نامه دنیز، شماره 37 مورخ 92/5/30